توماشین نشسته بودیم که ابولفضل گفت راستی همکارم امروز زنگ زدگفت بریم فردابیرون من به شدت استقبال کردم دلم لک زده بود واسه یه بیرون رفتن.وقتی رسیدیم خونه همکارابولفضل که قراربودهمه اونجاجمع بشن،همه رسیده بودن جز ما.تومسیرهمش سربه سرهم گذاشتیم وحتی تومسیراینقدربهمون خوش گذشت که دلم نمیخواست تموم بشه چایی اتیشی درست کردیم باچاشنی مورچه برای سومین بارصبحانه خوردیم ازبس سربه سرهمدیگه میزاشتن ومیخندیدیم فکم دردگرفته بودجوری که نمیتونستم بخندم.ابولفضل قلیون چاق کردتازه راه افتاده بودکه ضدحالم گل کردورفتم خرابش کردم تایه ساعت یه گوشه نشست والکی فوت میکرد یه نفرمجردبینمون بودکه مامتاهلین مظلوم گیرش اوردیم وتاتونستیم ذیتش کردیم بنده خدارو.خلاصه محشربود.ابولفضلم ازت ممنونم بخاطرتمام تلاشی که میکنی تامن بهم خوش بگذره امشب ازم جداشدی بدجورجات خالیه...

نظرات شما عزیزان:

ابوالفضل

ساعت11:34---7 خرداد 1392

خ باحال بود عزیزم

faeze

ساعت9:55---6 ارديبهشت 1392

salam fatema khoooobi? vli man aslan khob nistam khili dars daram asabam khili khorde

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: