ساعت تقريبايك ظهرراه افتاديم به سمت مهشد توراه اينقدربهمون خوش گذشت وخورديم وخنديديم وحرف  زديم كه وقتي رسيديم باورم نميشدمشهدرسيديم فك ميكردم تازه گناباديم وباديدن عوارضي باوركردم مشهده!!!!!!!!!!!!!!اون ششب حالگيري عشقم بود خدابدجوري اهاش لج ميكرد اون ازماجراي اتاق گرفتن وعينكو....بعدشم بارون شديدكه هردومون مث موش اب كشيده شديم ابولفض گفت بريم بااين قيافه عكس بگيريم خاطره بشه بدترازهمه چترگرفتن ابولفض كه تابازميكردچتروبارون بندميومدميبست بارون شديدميشد.....فردا صبش بعدصبحونه رفتيم حرم ساعتاي ده بود تاساعت دو منتظربوديم ودعاكرديم واسه همه علي الخصوص بابابزرگم كه جاش خيلي خالي بود...بعدسال تحويل ناهارخورديم واستراحت بعدش رفتيم كوهسنگي اما خيلي خلوت بودرفتيم پارك ملت كلييييييييييييي خوش گذذذذشششششششت روزدوم عالي بود اول صبح بيدارشدممث يه خانم خونه !!!!!!!سبزي پلوباماهي درست كردم رفتيم سمت چالي دره توپله هاش حسابي عشموخسته كردم نزاشتم باترن بره اخه قرارگذاشتم باخودم حساب خرج ودخلمون داشته باشم اماابولفض رعايت نميكنه...بعداونجارفتيم يه سري روستا كه اسماشم بلدنبوديم فقط باماشين ازش ردشديم بعدنقندر وبعدشم كنگ ازكوچه هاش بالارفتيم عكس انداختيم خ خوش گذشت بعدازاونجارفتيم باغ وكيل ابادناهارمون خورديم كه همسري حسابي باسبزيپلوم كيف كرده بود بقيه مسافرتمون هرشب ميبردمش توبازارها اعصابش داغون شده بود حال ميدادهروقت بهش نگاه ميردم پشت سرم مظلوم داشت ميومددنبالم....

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: