منوببخش به خاطراذیت هایی که تواین دوسه روز کردم

 بخدا عاشقتم ولی تواین موقعیت ها دست خودم نیست

ببخشییییییید

دوووووست دارم

Eshgham dare miyad baaaaaade 15 roz vaaay khoda cheghadr deltangesham khodaya khodet movazebesh bash

dige tamo shod dorio deltani

 farda eshgham rah miyofte va kh zooooood pihame

 akh elahi man doret begardam

KHODAYAAAAA SHOKRET

نميدانمـ چگونه ميگذرد دوريمـآטּ براےِ " تــو "

اما براےِ مَـטּ ،

انگـآر بر گلويمـ خنجر گذاشته اند و نمي بـُرند ...

برای ثانیه ای گوش هایت را

فقط مهمان لب هایم کن

می خواهم بگویم

دوستت دارم

حفلفضم.....

دختر استـ دیگر

گاهــے دلش میخواهد بهانــہ های الکــے بگیرد

به هواے آغوش تو...شآنــہ هاے تو

که بعد تو آرام.....خیلــے آرام

در گوشش زمزمه کنـے :

"ببین...من عآشقتم

و کسی چه میداند که چه شیرین است وقتی "تو" دل نا آرامم را آرام میکنی....

وقتی بغضم میگرد و دستم را محکم تر فشار میدهی....

وقتی شانه ات را با شانه ام یکی میکنی....

و وقتی چشم هایت....

با من حرف میزند!

و میگوید:

کنارت هستم و می مانم.

امروز دلم واسه داشتنت پَر که نه ، پَر پَر مے زنه
واسه بودنت و بغل کردنت !
اینکه سَرم رو بذارم روے شونه ات و دستات رو فرو کنے لاے موهام
و بگے: مالِ خودمے ... ! ♥
بعد ببینے که چه جورے با همین دو سه حرف تو آروم مے شم

امروز دلم خیلے امنیت تو رو مے خواست ! خیلے....

! وقتی که نگاهم میکنی

چنان دلم ازشیطنت نگاهت میلرزد

که حس میکنم چقدر زیباست

فداشدن برای چشم هایی که همه دنیای توست

وقتی یه مرد از پشت بغل میکنه زنو

معنیش واسه زن خیلی بیشتر از یه آغوشه

وقتی زن، مردو پشتش لمس میکنه

حس میکنه که یه حامی داره که عین کوه پشتشه

و احساس امنیت و آرامش میکنه

... قدرت مرد رو حس میکنه

و افتخار میکنه به مردش 

˙·٠•♥•٠·˙


وقــتــﮯ مـهـربـانـیــﭟ از دور

اینـﻖـدر نــزدیـــڪ اسـت


حس میــــڪـنــم


جــغــرافــیــا

یـــڪ 【 دروغ 】 تـاریـخـیـسـت . . .


˙·٠•♥•٠·

بهترینم دوستت دارم

آدم باید یه "تـــو" داشته باشه که هر وقت از همه چی خسته و نا امید بود بهش بگه : مهم اینه که تو هستی ، بیخیال ِ دنیا . . . ...

در ذهـنـــــ  منـــــ

مــــــــــــرد یعنـے تکیـــه گـاهے امنــــ

یعنـے بوسه اے  از روے دوستـــــ داشتنـــــ

بـدونـــ اندکے شرمــــ . . .

در ذهنـــ زنـانــهـ ے منـــ  

مـرد یعنے کـوه بودنــــ  ،  پــر از سخـاوتـــــــ  ،

 پــر از  حیــاے مردانــــه در کـنـارِ اینـ ابهـتــــــ

لوسـ شـدن هـاے کودکـانهـ ، تــو هـر لحظهـ با منے ،

تـو مردے . . .

منـ بے تـو از تمــامـ آفرینشـ بیگـانهـ امــــ

زیباست وقتی قلبی داری که صاحبش خودت هستی

اما زیباتر آن است که همسری داری که قلبش تو هستی

میگذرد روزی این شبهای دلتنگی ، 

میگذرد روزی این فاصله و دوری، میگذرد روزهای بی قراری و انتظار ، 

میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهار ،

! من دیـــوانه ی آن لـــحظه ای هستــم که تو دلتنگم شوی

و محکم در آغوشم بگیــری

و شیطنت وار ببوسیم

و من نگذارم

عشق من

بوسه با لـــجبازی، بیشتر می چسبـــد!!!

لحظه قشنگيه

وقتي اوني که عاشقشي

از پشت بغلت ميکنه

دستاشو حلقه ميکنه دورت

و 

نفساي گرمش ميخوره به گردنت

و

آروم زيره گوشت زمزمه مي کنه : " دوستت دارم ...

دیروز روتخت نشسته بودم که مهدی زنگ زد نمیاین بریم توت خوردن منم ازبیکاری داشتم میمردم از خدا خواسته زود اماده شدم ورفتیم یه روستایی که اسمشودقیقانمیدونم ماکو بودیاناکو!!!!!ازقضا توتاش نرسیده بود واما ادامه ماجرا.....

تمام دشتو یه صدای حشراتی که خوردنی هستند ونوعی جیرجیرک چندش اورند پر کرده بود از توت خوردن که ناامیدشده بودیم تصمیم به شکار این جیرجیرکاشد حالا بیا ودرستش کن!!!!!! از اسمون وزمین جیرجیرک میبارید داشتم سکته میکردم  اینقدر حواسم به دوربرم بود که اگه یکی باهام حرف میزد متوجه نمیشدم...خلاصه پربوداز هیجان....جاذبه طبیعتم تمام حشراتودور وبر من جذب کرده بود....اونروز خیلی چیزای دیگه دیدم وبه قول امیر بایدحساسیت زدایی میشدم جوجه تیغی و....

لبخند که میزنی …
پر میشوم از بهانه های خواستنت
پر میشوم از طنین خوش صدای نفسهایت
و زمزمه های در گوشی !

حال من خوب است اما عالی می شوم وقتی که تو با نگرانی در آغوشم می گیری و می گویی :
نه عزیز من ، تو خوب نیستی …

من زنـــَم !
مرا پریشانی موهــــــآیت نـــــه !!!
مرا تـــه ریـــش خستـــه ات دیوانـــه میکند

چـــی دلنشیــ♥ــن ‌تر از اینکـــﮧ

مدام و بی ‌بهانــــﮧ صدایت کنم با علامت ِ سوال …؟

و تو ســـر ِ حوصلـــﮧ جــواب بدهــــ♥ـے جـــــــ♥♥ــــانـــم

بـه آن سـیـنــه پـهــن مــردانـه اتـــــــ نـیــاز دارم !
بـه دسـتـــــ هــایــت حـتــی .
نـمــی دانـی چـه لــذتــی دارد …
وقـتــی ” تـ ــ ـو ” از خـیــابــان ردم مـی کـنــی !!!

صــدایت میکنم “مـــــــــــرد مـن”

“جــــــانی” که میگویی…

جانم را میـــــــــــگیرد….

نـــــــــــــــــــــزن این حـــــرف ها را…

دل من جنبــــــه ندارد..

چند روزیست دست هایم را…

با چند کتاب و نوشته، سرگرم کرده ام اما…

گول نمی خورند…

هیچ چیز معجزه ی دست های تو نمی شود!

ارامش وجودمن بودنم دراغوش مردانه ات است

بگذارحسودان هرچه میخواهندبگویند

جزتووعشق توتموم دنیاپر

می‌دونی بهشت کجاست ؟

یه فضـای ِ چند وجب در چند وجب !

بین ِ بازوهای ِ کسی که دوسـتش داری!!!

وقتی مرا بغــــــــل میکنی

چنان جاذبه ی آغوشـــــت

به جاذبه زمین غلبـــــه میکند

که روحم به پــــرواز در می آید…

الان دارم کم کم اماده میشم برم خونه ولی چه فایده توکه نیسستی.....

دلتنگ كه باشي 

آدم ديگري مي شوي 

خشن تر ، عصبي تر ، كلافه تر ، تلخ تر ! 

و جالب تر اينكه به اطراف هم كاري نداري...  

همه اش را نگه مي داري .. 

 و دقيقا سر همان كسي خالي مي كني كه دلتنگش 

هستي...

کاش زودتر یه روزی برسه که بادیدن این مطلب به دلتنگیم بخندم وکنارت

باشم

امروزاولین روز اومدن من به زاهدانه اونم الکی الکی ودومین روز رفتن 16روزه

تو یادته

 هفته پیش وقتی داشتی میومدی دنبالم بهت گفتم داریم لحظه به لحضه بهم

نزدیک تر

 میشیم

اما...

بازم برات مینویسم تااروم بشم