دفترچه خاطراتمون بعديه سال ونيم ديدم اتفاقي باديدنش بدجوربهم

ريختم از پريشب توشايدمتوجه نشدي...

جنس اين روزابااون روزاخيلي فرق دارن اون روزامن بودم توبودي يه دنياتمناي

همديگه.اماحالا.....

كجاست اون صداقت كاش له نشه فقط محض ديگري...نه اونم واسه خودمون....

هردومون خوب ميفهميم من جنس نگاهتو محبتاتو خوب ميفهمم فاطمه

اي نيستم كه درنبودش باهاش حرف ميزدي حالادربون هم بازم باخيال هم

حرف ميزنيم ديشب كنارم خوابيده بودي ومن حال روحيم بدجورخراب

شدهمون چيزي كه به قول خودت خ واست تكراري شده توتاريكي رفتم

بانورموبايل واسه خودم نوشتم توخيال باهات حرف زدم تا اروم شدم با

بغض خوابيدم اين عادلانه نيست توباشي من بابغض بخابم مگه چندوقت

بغض شبونمون براي باهم بودنمون بودنه ازباهمبودنمون.........

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: